• وبلاگ : سياوش قميشي
  • يادداشت : تاك
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهدي 
    سلام!
    شما مگه اونال نيستي؟

    هه !

    پس چرا سخنان حضرت علي(ع)روبالاي وبلاگت مينويسي؟
    + فاطمه 
    علي آقايي که درباره ناوال ها نوشتي ،بابت اطلاعات مفيدي که در اختيار ما گذاشتي از شماتشکر ميکنم
    + عليرضا 

    خيلي باحال

    وبلاگ با حاليه

    بهت تبريك ميگم

    فقط استاد ساوش

    دمت گرم

    جوابمو بده

    اگر به اين جمله ايمان بياري خيلي از مسائل زندگيت حل ميشه : بذار آدم ها بودنن ميشه بيهوده نپوسيد ميشه خورشيد شد و تابيد ميشه آسمون رو بوسيد
    + علي 
    دوست عزير من
    تمام مطالب وبلاگت را در باره سلطان موسيقي ايران استاد سياوش قميشي خواندم
    اما تو هم مثل بقيه کساني که درباره او مينويسند فقط ظاهر ماجرا را شرح دادي.البته تقصيري نداري چرا که عظمت را فقط با عظمت بيان مي کنند.چون ظاهرا خيلي به استاد سياوش علاقه مندي بگذار تو را با آنچه که پشت نقاب مردي بزرگ پنهان است آشنا کنم
    آيا تا بحال پيش خودت فکر نکرده اي که چرا سياوش از ترانه هايي استفاده مي کند که داراي کلماتي نظير غروب و ديوار و باران وغصه هستند؟يا فکر نکرده اي که چرا هميشه لباس سياه ميپوشد؟ يا بالا تر از اين حرفها:اصلا چرا در هيچ کدام از آلبوم هايش همخوان زن ندارد؟
    چون اين ماجرا بسيار پيچيده است من فقط همين سوالاتي که خودم طرح کردم را پاسخ مي دهم و اطمينان دارم که بعد از خواندن آن کمي از اعماق سياوش بر توآشکار خواهد شد
    با اين موضوع شروع مي کنم که سياوش داراي نوعي از عرفان به نام ناواليسم است .ناواليسم دانش و راهي براي زندگيست که در آن انسانها تلاش مي کنند در طول دوران زندگي با رسيدن به حد بي نهايت نيرو به جاي اينکه از اين دنيا با مرگ خارج شوند از راهي ديگر و قبل از مرگ جهان را ترک کنند و به ابديت برسند. البته اين کار در دين اسلام خود به خود صورت مي گيرد و اگر در طول زندگي از دستورات دينمان پيروي کنيم با مرگ به ابديتي زيبا مي رسيم و نياز به ناواليسم نداريم . اما از آنجا که راز هاي طبيعت و زندگي بشري در اين دانش نهفته است آشنا شدن با آن بسيار مفيد خواهد بود. من فکر مي کنم که سياوش هم همين کار را کرده و با ناواليسم آشنا شده .اين عرفان مخصوص ساکنان قاره کهن آمريکا يعني سرخپوستان مکزيک است و قدمتي بالاي پانزده هزار سال دارد .در سال 1960يک دانشجوي اهل آمريکاي جنوبي که ساکن آمريکا بود براي تکميل پايان نامه خود در مورد مردمشناسي در اطراف آريزونا با دون خوان رهبر همين گروه آشنا شد و طبق اشارات روح دون خوان او را براي شاگردي انتخاب کرد. در واقع اين دانشجو که اسمش کارلوس کاستاندا بود به عنوان رهبر بعدي انتخاب شد و با اجازه از دون خوان آنچه که مجاز بود را در يک دوره هفت جلدي کتاب منتشر کرد
    حتما مي داني که سياوش بيست و شش سال است که در لس آنجلس زندگي ميکند . حالا حدس بزن که کارلوس کاستاندا کجاي آمريکا زندگي مي کرده؟ و چه خواهي گفت اگر بداني که از مدتها قبل از سال 1960 کارلوس کاستاندا هم ساکن همان شهر يعني لس آنجلس بوده؟ اين موضوع که چند سالي خبري از سياوش نبود و بعد با دومين آلبوم ادامه داد را هم به ماجرا اضافه کن.مي بيني که احتمال بسيار زيادي وجود دارد که سياوش هم با ناوال کارلوس آشنا شده و بعنوان ناوال بعدي انتخاب شده باشد . که با طرز زندگي و رفتار و افکارش بسيار تناسب دارد.حالا برويم سراغ انتخاب ترانه ها:چون تعدادشان يکي و دوتا نيست من مشخص ترينها را انتخاب مي کنم
    مثلا اين شعر که ميگويد: چون کرم شبان تابان مي تابي و مي تابم از نظر ادبي هيچ معنايي ندارد اما در عرفان ناواليسم اعتقاد بر اينست که انسان داراي يک کالبد درخشان از نيروست که در اطراف کالبد مادي قرار دارد و از لايه هايي تشکيل شده که مانند پيله اي بر هم تنيده شده اند !مطلقا هيچ کس تا با ناواليسم آشنا نباشد چنين مفهومي را درک نمي کند
    يا اين ترانه : من براي تو مي خونم هنوز از اين ور ديوار کدام ديوار را مي گويد؟!سياوش که پشت ديوار نيست!در ناواليسم وقتي که شخص به درجه اي از نيرو برسد جهان را با ديواري از مه به دو بخش تقسيم ميکند که اگر روزي به حد لازم نيرو رسيد احتمال دارد که از آن عبور کند و به آزادي و ابديت برسد
    همين کلمه غروب که مدام در ترانه هاي انتخابي سياوش استفاده مي شود را در نظر بگير: در عرفان سرخپوستي کفته مي شود که نگاه کردن به طلوع و غروب خورشيد پيوند گاه انسان را به حرکت در مي آورد . پيوندگاه چيزي به اندازه يک مشت بسته است که در روي پيله درخشان نيرو قرار دارد و با حرکتش مارا به دنياهاي ديگري به جز دنياي ما مي برد .در اسلام هم در مورد نگاه کردن به طلوع و غروب مطلب داريم
    باران هم که در اغلب شعر ها وجود دارد بخاطر اينست که يک ناوال زبان باران را مي فهمد و مي تواند با باران صحبت کند
    غصه هم که مدام تکرار ميشود نتيجه جابجايي پيوندگاه در انسان است . لباس سياه هم به اين دليل استفاده مي شود(در مورد سياوش استثناست) که به ناوال اقتدار و نيرو ميدهد
    اينکه سياوش مثل بقيه خوانندگان لس آنجلسي از رقص و تصوير و صداي زنان در کارهايش استفاده نمي کند هم به اين علت است که در ناواليسم پرداختن به سکس نيروي حياتي فرد را از بين مي برد مگر اينکه فرد رويابين نباشد و کمين کننده و شکارچي باشد.اين دو اصطلاح تو ضيح زيادي دارد که لازم به ذکر نيست
    من چهار سال قبل با ناواليسم آشنا شدم و شيفته فلسفه آن شدم . در آن موقع من اصلا سياوش را نمي شناختم و از خوانندگان بي خاصيت داخلي و خارجي هم خوشم نمي آمد و اصلا اهل آهنگ و شعر نبودم.روزي که پرنده هاي قفسي را از روي يک نوار پر از هوا و بي کيفيت شنيدم غرق شدم در صدا و آهنگ و شعر.به تکاپو افتادم تا ببينم اين خواننده کيست.وقتي کم کم با سياوش آشنا شدم باور نمي کردم که کسي اينقدر گفته هايش به يک ناوال شباهت داشته باشد و اطلاعاتم در مورد آلبومها و خود استاد که کامل شد فهميدم که با يک ناوال پير سر و کار دارم که از دانش و شناخت خود از ناواليسم براي آهنگ سازي استفاده مي کند. اين را هم يادت باشد که هيچ کس مثل سياوش تا بحال پنجاه و دو افکت و آهنگ را در يک ملودي نساخته و اين کار تنها از يک ناوال که به صداي باران آشنا باشد بر مي آيد
    با تمام پيچيدگي موضوع تلاش کردم که به ساده ترين شکل آنرا بيان کنم و اگر آن چيزي نغهميدي اشکال از تو نيست. شايد که در سرنوشت تو نباشد. همانطور که در سرنوشت من بود.اين قانون ناواليسم است که اگر در سرنوشت انسان نباشد چيزي از اين دانش نمي فهمد
    خسته نباشي وب لاگت خيلي جالبه با مطالبت موافقم .مي خوام نظرت رو درباره آخرين آلبومش بدونم(بي سرزمين تر از باد)